۱۳۸۹ مهر ۸, پنجشنبه

امیرانتظام: سپاس از تلاش هموطنان برای کاندیداتوری جایزه ی «ساخاروف»

دوستان عزیز
در شرایطی به انشاء این یادداشت می‌پردازم که به تازگی بیست و ششمین عمل جراحی خود را پشت سر نهاده‌ام و هم اکنون مشغول معالجات بعد از عمل هستم و برای انجام دو عمل دیگر با پزشکانم در تبادل نظر می‌باشم. سرنوشت زندانی سیاسی در ایران یا اعدام به صورت متداول آن است و یا اعدام به صورت تدریجی از طریق تحمیل انواع شکنجه‌های جسمی و روحی.من ۳۱ سال است که از دیدار فرزندان دلبندم محروم هستم. کدام جایزه و پاداش مادی و معنوی می‌تواند بخشی از این اندوه بزرگ و دلتنگی مرا تسکین دهد. فقط عشق به ایران و ایرانی است که مرا سرپا نگه داشته است. من به عنوان یک ایرانی به وطن و هموطنانم عشق می‌ورزم و این عشق بزرگ خود را هرگز با رنگ و جنس متعلقات دینی، سیاسی و اقتصادی آلوده نخواهم کرد. هر ایرانی که به آزادی و شکوه و سرافرازی ایران و ایرانی عشق می‌ورزد در قلب و جان من جای دارد. من به همه هموطنانم احترام می‌گذارم و هیچ تبعیضی بین آنها را برنمی‌تابم. دوستان عزیز، با تمام توان خود برای ارتقاء نام ایران و ایرانی بطور خستگی ناپذیر بکوشید و مبارزه کنید. امیرانتظام‌ها می‌آیند و می‌روند، این ایران است که در همیشه تاریخ پایدار و سرافراز ایستاده و خواهد ایستاد. من ابتکار عمل شما را از آن جهت که به نام ایران و برای ایران صورت گرفته است تحسین می‌کنم و از اینکه مرا بهانه‌ی این حرکت ملی قرار داده‌اید به خود می‌بالم. دست فرزندان عاشق ایران را به گرمی می‌فشارم. خوشحالی من از آن رو در اوج است که در اقدام دوستان، شاهد مرزبندی‌های سنتی جریان‌های سیاسی نیستیم و این شروع مرحله جدید در همکاری میان گروه‌های نواندیش با احترام به تنوع دیدگاه‌ها و برنامه‌های یکدیگر است. من در حد توان و فهم خود تلاش کرده‌ام که سهم خود در مبارزه برای رهایی و سربلندی ایران را بپردازم. برای کاهش هزینه فعالیت‌های مدنی و سیاسی، باید با انتخاب شعارها و راهکارهای مناسب و تداوم و پافشاری در میدان عمل، تمامی لایه‌های تشکیل جامعه را برای مشارکت فعال در جنبش، تشویق و ترغیب نمود.از دوستان عزیزم می‌خواهم بر تلاش‌های خود در جهت رفع موانع نظری و عملیِ «چه باید کرد!» بیافزایند. آرزوی بزرگ من تشکیل کنگره ملی ایرانیان می‌باشد. امیدوار هستم که فرزندان سخت کوش و هوشمند ایران این آرزوی ملی مرا جامه‌ی عمل بپوشانند. در مبارزه علیه نقض گسترده و سازمان یافته حقوق بشر در ایران، همه باید در یک صف قرار بگیریم و از هر فرصتی در هر جای جهان برای ارتقا و استحکام جنبش مدنی - اجتماعی مردم ایران استفاده کنیم. برای دستیابی به حق تعیین سرنوشت با بهره‌گیری از همه ظرفیت‌ها و امکانات می‌بایستی متکی به تلاش و توان خود باشیم. من آینده را بسیار روشن می‌بینم. امیدوارم این سعادت را داشته باشم که دستان گرم شما را به زودی در ایران عزیز بفشارم. عباس امیرانتظام۷ مهر ماه ۱۳۸۹ تهران

۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

کاندیداتوری عباس امیرانتظام، منصور اسانلو و بهاره هدایت از ایران برای جایزه ساخاروف


آقای جرزی بوزک، رئیس پارلمان اروپا
آقای گابریل آلبرتینی،
رئیس کمیسیون امور خارجه پارلمان اروپا
خانم اوا ژولی، رئیس کمیسیون توسعه در پارلمان اروپا
خانم هیدی هوتلا، رئیس زیر کمیسیون حقوق بشر پارلمان اروپا خانم باربارا لخ بیلر، رئیس هیئت نمایندگی پارلمان اروپا برای ارتباط با ایران

آقای جوزف داول، رئیس احزاب دمکرات مسیحی در پارلمان اروپا "ای پی پی"
آقای شولتز مارتین، رئیس
احزاب سوسیال دمکرات در پارلمان اروپا "اِس اَند دی"
آقای گیو وهوفستاد، رئیس
گروه احزاب لیبرال در پارلمان اروپا "اِی اِل دی ای"
خانم ربکا هارمس و آقای دانیل کوهن بندیت، روسای مشترک
احزاب احزاب سبز در پارلمان اروپا "گرین/ای اِف اِی"
آقای لوتار بیسکی، رئیس احزاب چپ در پارلمان اروپا "جی یو ای/ اِن جی اِل"

رونوشت برای:
اعضای کمیسیون امور خارجه پارلمان اروپا
اعضای کمیسیون توسعه پارلمان اروپا

موضوع: کاندیداتوری برای جایزه ساخاروف

خانم ها و آقایان عزیز

شما از نقض فاحش حقوق بشر که در ایران در حال وقوع است، آگاهید. همینطور بطور مشخص از سرکوب بی رحمانه ای که بر شهروندان عادی و فعالین سیاسی از 12 ژوئن سال 2009 اعمال می شود، اطلاع دارید.

در اعتراض هایی که در پی انتخابات اخیر صورت گرفت، بیش از صد نفر در خیابان ها به دست نیروهای امنیتی ایران کشته شدند. از آن زمان تا به امروز، هزاران نفر دستگیر شدند و صدها نفر در دادگاه های نمایشی و محاکمه هایی ناعادلانه بدون مدرک مورد اتهام و محکومیت قرار گرفتند. در حالی که بسیاری دیگر بدون اینکه هیچ روند قانونی دنبال شود، به زندان انداخته شدند. صدها زندانی در معرض شکنجه، تجاوز و دیگر رفتارهای غیر انسانی و تحقیر آمیز قرار گرفتند. از سوی دیگر در حالی که حامیان مخالفین و فعالین مدنی تحت نظر دائم قرار گرفته اند، رژیم ایران از تمامی ابزارش برای مرعوب کردن و ترساندن مردم استفاده می کند.

این موارد نقض حقوق بشر به وضعیت بسیار سخت گذشته اضافه می شوند. ایران یکی از کشور های جهان است که بیشترین میانگین اعدام از جمله اعدام کودکان (کمتر از هجده سال) را دارد. صدها نفر در سال 2010 اعدام شده و نزدیک به 2000 نفر محکوم به مرگ شده اند.

در ماه ها و هفته های اخیر ما اخبار نگران کننده ای از ایران مبنی بر افزایش شدید سرکوبی فعالین سیاسی و مدنی دریافت کرده ایم، از جمله ربودن و گروگان گیری اعضای خانواده فعالین، بعنوان یک حربه موثر برای تحت فشار قرار دادن زندانیان سیاسی. برای مثال زندانیان سیاسی در زندان مخوف اوین در تهران از حق تماس گرفتن و ملاقات با اعضاء خانواده خود و حتی دسترسی به پزشک محروم شده اند.

با وجود حجم زیاد سرکوب ها، مردم ایران امید خود را از دست نداده و ایمان دارند که داشتن آینده ای بهتر امکان پذیر است. آن ها به حمایت و دلگرمی کسانی که خارج از ایران به ارزش های جهانی حقوق بشر باور داشته و کسانی که به بهره مندی همگان از آن حقوق، فارغ از مرزهای سیاسی-جغرافیایی معتقدند، احتیاج دارند. پارلمان اروپا با توجه به مذاکرات، بحث های سازمان دهی شده و از سوی دیگر قوانینی که تصویب کرده مسلما می تواند از مدافعان حقوق بشر و دموکراسی به حساب آید.
ما معتقدیم یکی از مهم ترینِ حرکت های همبستگی آمیز که اتحادیه اروپا آن را سازمان می دهد، "جایزه سالیانه ساخاروف" برای "آزادی اندیشه" است. باید اشاره کنیم که از سال 1988 که این جایزه پایه گذاری شده، هیچ گاه به یک شهروند ایرانی اعطا نشده است. ما باور داریم که خصوصا در این سال دهشتناک برای مردم ایران، مناسب خواهد بود اگر "جایزه ساخاروف" به کسی یا کسانی که نماد مقاومت و ایستادگی، تلاش برای حقوق بشر و آرمان های دموکراتیک هستند، اعطا شود.

صدها نام می توانند برای این جایزه نامزد شوند.از آن جمله اند؛ آقایان "کیوان صمیمی" (روزنامه نگار زندانی)، احمد زیدآبادی (روزنامه نگار زندانی)، عیسی سحرخیز (روزنامه نگار زندانی)، بهمن احمدی امویی (روزنامه نگار زندانی)، محمد صدیق کبودوند (فعال حقوق بشر در کردستان ایران)، عبدالله مومنی (از رهبران زندانی جنبش دانشجویی) و خانم ها شیوا نظرآهاری (فعال حقوق بشرو محکوم به اعدام)، هنگامه شهیدی (روزنامه نگار) و ژیلا بنی یعقوب (روزنامه نگار).

کاندیداهایی که ما برای جایزه ساخارف در سال 2010، ارائه می دهیم نماینده سه نسل متنوع و متعهد ایران می باشند.

آقای عباس امیرانتظام؛ 77 ساله، فردی است که از زمان شاه تا به امروز برای ارزشهای آزادیخواهانه و حقوق بشر مبارزه کرده و می کند. امسال (2010) وی سی امین سال حبسش را به عنوان زندانی آگاهی و وجدان سپری می کند. امیرانتظام قدیمی ترین زندانی سیاسی ایران است.

شهامت و شجاعت اخلاقی که او را یاری کرد تا سی سال بازداشت در زندان و حبس خانگی را از سر بگذراند؛ سازگاری و انعطاف پذیری ای که هر سازشِ ناسازگار با عدالت و آزادگی را رد کرد؛ و حس از خودگذشتگی و فدا ساختن زندگی خانوادگی و شخصی، همگی شهادت از قابلیت های استثنایی آقای امیر انتظام می دهند که احترام همه ایرانیان، در داخل و خارج کشور فارغ از هر دیدگاه سیاسی، بر انگیخته است.

آقای منصور اسانلو؛ 51 ساله، مشهورترین نماد جنبش مستقل سندیکای کارگری ایران است. او بیش از 20 سال سابقه در جهت آزادی فعالیت های سندیکایی و گفت و گوی اجتماعی دارد. وی از سال 2007 در حبس است و اخیرا نیز حکم حبسش تمدید شده است. یادآور می شود که اسانلو در زندان مورد شکنجه قرار گرفت و از خدمات پزشکی محروم بود.

فداکاری آقای اسانلو نسبت به شرایط کاری همکارانش، عزمش برای مقاومت در مقابل ارعاب و تهدید، و شجاعتش در مواجهه با شکنجه و فشار شدید نیروهای امنیتی بر خانواده اش، نه تنها موجب شگفتی و تحسین در میان سندیکالیست ها و جامعه ایران شده، بلکه مورد تحسین حامیان حقوق بشر در سراسر جهان نیز قرار گرفته است.

خانم بهاره هدایت؛ 29 ساله، یکی از رهبران بزرگ ترین سازمان دانشجویی ایران، مدافع خستگی ناپذیر حقوق بشر به ویژه حقوق زنان، و از حامیان سرسخت حق اعتراض (تظاهرات) مسالمت آمیز و دموکراتیک است. برای دفاع از این ارزش ها، او محکوم به صرف 9.5 سال از دوران جوانی اش در زندان شده است.

تعهد راسخ او به آزادی اندیشه و بیان، تلاشش برای ترویج حقوق برابر زنان در آموزش و در جامعه، عزمش برای پیشبرد ارزش های دموکراتیک از طرق مسالمت آمیز و شجاعتش در مواجهه با خشونت و ارعاب، از خانم هدایت نمادی از امید به آینده و الهام بخش نسل جوان ایران ساخته است.

مردم ایران چشم به اتحادیه اروپا برای حمایت از مبارزات شان در راه حقوق بشر دارند. به ویژه جوانان که نیازمند علامت و نشانه ای هستند تا به ایشان یادآور شود که تنها نیستند. ما باور داریم که اختصاص جایزه ساخاروف به کاندیداهای مذکور، تجلی و مبین حمایت صریح و پر قدرت نمایندگان منتخب مردم اروپا از مردم ایران خواهد بود.

با احترام

آقای عباس امیرانتظام

آقای عباس امیرانتظام یکی از رهبران حرکت آزادیخواهانه مردم ایران ضد حکومت پهلوی بود. وی پس از انقلاب (1357)، معاون نخست وزیر و سخنگوی دولت موقت بود. هرچند که وقتی وی به عنوان یک سیاستمدار لائیک و غیرمعمم با پیش نویس فعلی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که آن زمان توسط "مجلس خبرگان قانون اساسی" تدوین می شد به مخالفت برخاست، از دولت موقت نیز کنار گذاشته شد.

پس از بسط قدرت توسط معممین اقتدارگرا و در روزهای پایانی پاییز 1358، عباس امیرانتظام به اتهام جاسوسی و ارتباط پنهانی با آمریکا دستگیر شد. وی سپس در دادگاه ناعادلانه ای که در آن رسیدگی به پرونده اش تنها 10 دقیقه بطول انجامید و از داشتن حق وکیل محروم بود به حبس ابد محکوم شد.

امیرانتظام در سال 1377 و پس از سپری کردن 17 سال [19 سال صحیح است] حبس در زندان مخوف اوین، بنا به دلایل پزشکی اجازه یافت (بهره مندی از مرخصی استعلاجی) تا مابقی محکومیت خود را تحت بازداشت خانگی سپری کند. گرچه مدتی بعد و پس از مصاحبه ای که در آن، وی به سبوعیت و جنایات رئیس سابق زندان اوین (لاجوردی) اشاره داشت، دوباره به زندان بازگردانده شد. وی در سال 1382، به دلیل تشدید بیماری و وخامت حالش دوباره مشمول مرخصی استعلاجی قرار گرفت تا مابقی محکومیتش را در بازداشت خانگی سپری کند. امیرانتظام از آن زمان تا به امروز تحت بازداشت خانگی بوده است.

هرچند امیرانتظام بارها برای بررسی دوباره پرونده اش (فرجام خواهی و استیناف) و محاکمه مجدد در ملاء عام درخواست کرده، اما تاکنون این تلاش ها بی نتیجه بوده اند. مسئولین جمهوری اسلامی بارها به وی پیشنهاد آزادی قطعی به شرط عدم پیگری و دست برداشتنش از درخواست تجدید نظرخواهی داده اند، اما وی هربار از قبول این پیشنهاد سر باز زده، چرا که معتقد است چنین اقدامی نفی عدالت، آزادی و اندیشه ای خواهد بود که وی همه گاه از آن دفاع کرده است.

آقای امیرانتظام موظف است در زمان های معین خود را به سیستم قضایی برای جلوگیری از دستگیری دوباره اش معرفی کند. او همچنین حق خروج از کشور را ندارد. وی 30 سال است از دیدار فرزندانش که در خارج از کشور زندگی می کنند، محروم بوده است.

امیرانتظام به خوبی واقف است که هر بیانیه و هر اظهار نظری از سوی وی، ممکن است به بازگشتش به زندان ختم شود. بازداشتی که باتوجه به سن اش (77 سال) بعید خواهد بود از آن جان سالم به در برد. با این همه، وی هرجا و هر زمانی که توانسته به بیان نظراتش پرداخته و از آرمان دموکراسی در کشورش دفاع کرده است.

آقای امیرانتظام تاکنون جایزه "برونو کرایکسی" را در سال 1998و جایزه "جان کارسکی" را بخاطر "شجاعت و شهامت اخلاقی" در سال 2003 دریافت کرده است.

منصور اسانلو

آقای منصور اسانلو موسس و دبیر کل اتحادیه کارگری مستقل تهران و حومه شرکت واحد اتوبوسرانی است که مدعای نمایندگی بیش از 8000 کارگر و کارمند از 17000 پرسنل این شرکت را دارد.

اهداف اصلی سندیکای مذکور؛ تضمین پرداخت حقوق بهتر، امنیت کاری برای کارکنان شرکت و آموزش اعضا با نظر به حقوق بشر و گفتمان اجتماعی است. یادآور می شود که آقای اسانلو هیچ گونه فعالیت دیگر سیاسی غیر از فعالیت های ذکر شده، نداشته و ندارد.

این در حالی است که ایران تا بحال تعداد مهمی از کنوانسیون های سازمان بین المللی کار را تصویب نکرده و از سوی دیگر قوانین جمهوری اسلامی با اعمال محدودیت هایی مانع از برقراری سندیکاهای مستقل کارگری شده و عملا تحت تاثیر قوانین مذکور، اتحادیه های مستقل غیرقانونی و ممنوع می شوند. پس از سال 2005، و از زمانی که مدیریت شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه، مانند بسیاری از شرکت های دولتی و یا نیمه دولتی دیگر در ایران، به اعضای سابق نیروهای امنیتی سپرده شد، فعالیت های اتحادیه های کارگری مستقل تحمل نشده و به تعطیلی کامل کشانده شد.

آقای اسانلو برای اولین بار در ژانویه 2006 و ضمن یک مناقشه کاری دستگیر شد. در آن زمان او 3 ماه از حکم زندان 8 ماهه اش را در سلول انفرادی سپری کرد. طی همین مدت بود که وی تحت شکنجه قرار گرفت و تکه ای از زبانش بریده شد. در ماه اوت سال 2006، آقای اسانلو با قرار وثیقه از زندان آزاد شد. این آزادی دیری نپایید و دوباره در ماه نوامبر سال 2006، به همراه معاونش دستگیر و به مدت یک ماه حبس شد.

آقای اسانلو در سال 2007، پس از محاکمه به جرم "اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام" به 5 سال زندان محکوم و به زندان اوین فرستاده شد. در سال 2008 او به زندان رجایی شهر منتقل شد، زندانی که هنوز او را در میان خود اسیر دارد. اینها همه در حالی است که با وجود بیماری حاد قلبی، درخواستهای درمان پزشکی او بارها و بارها رد شده است.

پس از به راه اندازی کمپینها و مبارزات اتحادیه های بین المللی کارگری و به تبع آن سازمان جهانی کار (آی ال او)، ظاهرا وزارت کار جمهوری اسلامی به سازمان بین المللی کار تعهداتی در قبال آزادی آقای اسانلو در سال 2010 داده بود. با این همه در ماه اوت سال 2010، آقای اسانلو طی محاکمه ای در دادگاه انقلاب اسلامی کرج، و بدون وکیل مدافع، به جرم "تبلیغ علیه نظام" به یک سال حبس اضافی محکوم شد. او در این باره درخواست تجدیدنظر کرده است.

یادآور می شود در طول حبس آقای اسانلو، خانواده وی در معرض تهدید و ارعاب نیروهای امنیتی قرار داشته و دارند. تازه ترین این تهدیدها، دستگیری فرزند اسانلو، و ربودن و شکنجه کردن عروسش بوده است.

بهاره هدایت

خانم بهاره هدایت یکی از فعالین دانشجویی پیشرو و از مدافعان حقوق بشر از نسل جوان ایران است. وی تنها عضو زن شورای مرکزی 6 نفره دفتر تحکیم وحدت (بزرگترین سازمان دانشجویی ایران) است. خانم هدایت همچنین اولین بانویی است که برای هدایت شاخه حقوق بشر دفتر تحکیم وحدت انتخاب شده است.

او از اعضای اولیه و فعال کمپین یک میلیون امضا، و از تلاشگران گرد آوری حمایت مردمی برای رسیدن به برابری حقوق زنان با مردان ذیل قوانین ایران است. او همچنین نقش مهمی در برجسته ساختن نیازهای دانشجویان زن داشت. خانم هدایت همچنین در اعتراضات به سیاست های زن ستیز حکومت با هدف کاهش تعداد دانشجویان زن، دایر بر سهمیه بندی جنسیتی و قوانین محدود کننده آنها به حضور در دانشگاه مناطق بومی شان، نقش موثری ایفا کرد.

به همین منظور، او کمیسیون زنان را در سال 2005 تاسیس کرد. هدف کمیسیون مذکور، ترویج حضور فعالین دانشجویی زن در دانشگاه ها و برای ترویج مطالبات جنبش زنان درون کلیت جنبش دانشجویی بود.

به دنبال تظاهراتی در اعتراض به قوانین تبعیض آمیز علیه زنان در سال 2006، خانم هدایت دستگیر و سپس به 2 سال حبس تعلیقی محکوم شد. وی همچنین در سال 2007، بار دیگر در سال 2008 و سپس در مارس سال 2009 دستگیر شد.

در جریان انتخابات ریاست جمهوری اخیر در ایران، دفتر تحکیم وحدت یکی از اصلی ترین سازمان دهندگان بحث ها با روندی دموکراتیک در دانشگاه های تهران و سراسر کشور بود. پس از انتخابات ژوئن 2009 نیز، دفتر تحکیم وحدت در خط مقدم سازماندهی تظاهرات و اعتراضات دسته جمعی کمپین "رای من کجاست؟" قرار داشت. خانم هدایت یکی از فعال ترین و شجاع ترین سازماندهندگان این اعتراضات بود.

خانم هدایت بار دیگر و در دسامبر سال 2009 دستگیر شد و سپس 2 ماه تمام مورد بازجویی قرار گرفت. او سپس به تعدادی از جرائم ادعایی از جمله اتهام "تبلیغ و سیاه نمایی رژیم"، "مشارکت فعالانه در رویدادهای پس از انتخابات"، "گفت و گو با رسانه های خارجی"،" اهانت به رهبر جمهوری اسلامی"، "توهین به رئیس جمهور" و "توطئه و تجمع به قصد اقدام علیه امنیت ملی" متهم شد.

خانم هدایت و اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در ماه می سال 2010، به حبس های طویل المدت محکوم شدند. حکم سختگیرانه و ناعادلانه 9 و نیم سال حبس برای خانم هدایت، هشداری به دیگر دانشجویان دختر محسوب شد تا در فعالیت های سیاسی درگیر نشوند. خانم بهاره هدایت در حال حاضر در بند زنان زندان اوین در تهران نگهداری می شود.

اسامی امضا کنندگان:

حسن نادری (فعال سیاسی)، ابوالفضل اردوخانی( نویسنده)، رضا شفاعی گیل آوائی( شاعر)، شعله زمینی(کارمند بخش خدمات پزشکی)، بهزاد کریمی(تحلیل گر سیاسی)، انور میر ستاری( فعال حقوق بشر)، محسن نژاد، هوشنگ آریان پور(مهندس مکانیک)، زهره خیام( فعال حقوق بشر)، بهروز فدائی(کارگر فنی)،ه. لاساکی(عکاس)، نوید میجانی(فارغ التحصیل)، زینب پیغمبرزاده، نازی عظیما( خبرنگار و نویسنده)، فیروزه مهاجر(مترجم و عضو کانون نویسندگان ایران)،مینو مسولائی، خشایار رُخسانی( بیو شیمی)، الهام انتظام بیولر، اوهادی تراز( دکترا در بیو شیمی)، لورن اوهادی( دانشجوی پزشکی)، فاطمه محمدی (مددکار اجتماعی و کارشناس هنرهای نمایشی)، بهمن امینی( ناشر)، ناهید جغفری(فعال جنبش زنان و کمپین یک میلیون امضاء)، شاهرخ مشکین قلم( هنرپیشه، کارگردان و هنرمند رقص)، پارسا سربی(برنامه ریز تلویزیون مردم)، پرویز هراتی نژاد(ژورنالیست ومدیر سایت خبری کوروش )، بهاره بهبودی ( دانشجو و فعال کمپین یک میلیون امضا)، حمید صالحی(مدیر شرکت)، رهائی بیک، داریوش آشوری(نویسنده، مترجم و محقق)، هرمز کی(کارگردان و استاد دانشگاه)، ماری- نول کمین( محقق برای دریافت دکترا)، سپیده فارسی( کارگردان)، ویدا فرهودی( شاعر)، زری عرفانی، علی صمد( خبرنگار، فعال سیاسی و اجتماعی)، علی هنری (دانشجو جامعه شناسی)، پرویز شوکت، علی پور نقوی(فعال سیاسی و مشاور ارشد مخابرات)، صادق شجاعی(روزنامه نگار و فعال دانشجویی )، علی عابدی، سیروس همدانیان، محمود ایمانی( نقاش و گرافیست)، گردون برورر، مهرنوش زنوزی، عبدل مجید مجیدی، وحیده مولوی، علی مهرآسا، آیدا قاجار( ژورنالیست)، رضا هیوا(شاعر)، سارا اسمی زاده(کارشناس ارشد جامعه شناسی)، امیر رشیدی( دانشجو و فعال حقوق بشر)، مصطفی پیران، مریم جبینی(کارگردان ساختن نقاشی های متحرک)، حماد شیبانی، ایدا ابروفراخ (دانشجو)، احمد اسکندانی( مدیر شرکت ساختمانی و فعال سیاسی)، جعفر حسین زاده( فعال سیاسی)، محمد اسماعیلی، امیر مالکی( مهندس)، محسن قائم مقام جمع(فیزیکدان)،کامران بهنیا(فیزیکدان)، شعله شاهرخی( استاد مردم شناسی)، محمد اعظمی، پروین اخباری( کمک تکنسین آزمایشگاهی)، حسین معصومی،حسن زهتاب(پزشک)، سید پازوکیان(دندانپزشک)، کورش هازغی(مهندس انفورماتیک)، محمد منتظری( کارشناس وسائل ارتباط جمعی)، منو از مرکز عکاسی سانتا مونیکا، له آ شریفیان(پزشک)، عدنا قرمزیان، محمد وثوقی(مهندس نفت)، سهراب خوشبویی(دانشجو)، تورج پاشائی، الیزابت مایر( محقق برای دکترا در اقتصاد)، محمد برقعی، مهرداد فتحى، شقایق کمالی(خواننده و معلم موزیک)، بیژن معیری(مهندس)، کامله بهادری فر، مریم صارمی(دندانپزشک)، بهرام دایانی(تکنسین شیمی)، حمید آزادی(معلم)، هلمت ن. گابل(ژورنالیست)، یاهان والیانپور(مدکار اجتماعی)، بتول عزیزپور(شاعر و نویسنده)، احمد نجاتی(تکنسین و فعال سیاسی)، احسان معیل(فعال فرهنگی)، وهاب انصاری(فعال سیاسی)، مسعود همتی( فعال فرهنگی و اجتماعی، فوق لیسانس در مدیریت)، سیامک فرید( فعال حقوق بشر و بلوگ نویس)، بهروز خلیق(فعال سیاسی)، سهیلا شفقی( حسابدار)، رضا سلیمانی(ژورنالیست، مدیر سابق بخش بین الملل روزنامه انتخاب)، لیلا سیده نبوی(ژورنالیست)، مریم وطن(حسابدار)، پرتو نوری علا(نویسنده)ريا، ضیا صدر آل اشرفی، رضا مولائی(فعال حقوق بشر)،جملیه خوش نیت(فعال فرهنگی)، شرین اسفندارمذ( فعال فرهنگی و حقوق بشری)

اسامی تشکل های حقوق بشری، فرهنگی و سیاسی :

شبکه فرهنگی ایرانیان اروپا

پلاتفرم سازمانهای پناهندگی ایرانی در هلند

انجمن ایرانیان هلند

فدراسیون اروپرس

انجمن فرهنگی-اجتماعی پرسپولیس- بلژیک

انجمن فرهنگ و پژوهش رازی- بلژیک

جمعیت دفاع از جبهه جمهوری و دمکراسی در ایران- بلژیک

سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)- بلژیک

جمع آوری امضاها ادامه دارد:

آگر شما می خواهید از کمپین دریافت جایزه ساخاروف توسط آقایان امیر انتظام، منصور اسانلو و خانم بهاره هدایت، حمایت کنید، لطفاً قبل از 12 ظهر یکشنبه 19 سپتامبر 2010 برابر با 28 شهریور 1389، اسم و حرفه خود را به فارسی و انگلیسی به آدرس زیرارسال کنید.

prix.sakharov2010@gmail.com



۱۳۸۹ فروردین ۸, یکشنبه

محسن رضائی در لاپوشانی قتل حاج سید احمد خمینی مشارکت میکند

سایت تابناک وابسته به محسن رضایی سلسله گفتارهایی را در باره حاج سید احمد خمینی منتشر کرده که در آن مدام تاکید می شود که حاج احمد خود را مطیع سید علی خامنه ای می دانسته است و اطاعت از وی را واجب! در حالی که بنا بر اعترافات سعید امامی که سید حسن خمینی آن را بازگو کرده است چنین می خوانیم: وقتی باخبر شدیم که حاج احمد آقا در جلسات خصوصی به مسئولان نظام و حتی به ولایت امر اهانت می‏کند. آن را ارجاع دادیم و بلافاصله دستور آمد که همه رفت‌وآمدهای ایشان را زیر نظر بگیرید و از مکالمات و ملاقات‌های ایشان نوار تهیه کنید. ما هم بمدت یکسال همین کار را کردیم. متاسفانه حاج احمد آقا به راه یک‌طرفه بدی وارد شده بود که برگشت نداشت. وقتی دستور حذف حاج احمد آقا را آقای فلاحیان به من ابلاغ کرد مضطرب شدم و حتی به تردید فرو رفتم. دو روز بعد، همراه با آقای فلاحیان به دیدار آیت‌‏الله مصباح [یزدی] رفتیم، آقایان محسنی اژه‌ای و بادامچیان هم آنجا بودند البته بعدا حاج آقا خوشوقت هم از بیت رهبری آمدند آنجا و نظر جمع بر این بود که نباید به کسانی که با ولی امر مسلمین خصومت می‏کنند، رحم کرد.
به نظر می رسد که محسن رضائی با نشان دادن برخی مخالفخوانی های سطحی قصد داشت در این بحران حاکمیت قیمتش را کمی بالا ببرد و قمیش بیاید تا مزد بیشتری برای خوشرقصی بتواند دریافت کند . به نظر می رسد سردار اسبق موفق شده است بهای مورد تقاضا را کسب کند . وگرنه چه دلیلی داشت یک نفر از حزب مؤتلفه اسلامی همان حزبی که بادامچیان یکی از افراد ارشد آن است، کسی را بیاورند که در باره ارادت احمد خمینی به شخص خامنه ای اظهار نظر کند؟در ویکی پدیا می خوانیم که: بعد از مرگ ناگهانی احمد خمینی در ۲۵ اسفند ۱۳۷۳ که بر اساس اعلام منابع دولتی، بر اثر سکته قلبی اعلام شد، شایعاتی در مورد طبیعی نبودن مرگ وی وجود داشت، تا این که بعد از ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای پاییز ۱۳۷۷ و بحث‌هایی که در این زمینه در مطبوعات ایران از سوی دوم خردادی‌ها و رقبایشان جریان داشت، عماد الدین باقی از چهره‌های مطبوعاتی، مدعی شد که سید حسن خمینی پسر احمد خمینی به وی گفته‌است که حجت‌الاسلام نیازی رئیس دادگاه نیروهای مسلح که پرونده رسیدگی به این ماجرا به وی سپرده شده بود، در دیداری با او (سیدحسن خمینی) گفته‌است که مجرمان قتل‌های زنجیره‌ای گفته‌اند که احمد خمینی توسط محفل قتل‌های زنجیره‌ای کشته شده‌ است. این حرف‌ها را عمادالدین باقی در یک جلسه گفتگو و مناظره در جمع دانشجویان در اصفهان که قرار بود فلاحیان هم در آن شرکت کند اظهار داشته بود. این گفته او از سوی نیازی تکذیب شد و او به اتهام نشر اکاذیب تحت تعقیب قرار گرفت. عماد الدین باقی از سید حسن خمینی خواستار شد که در زمینهٔ درستی یا نادرستی گفته‌های او اظهار نظر کند. که سید حسن خمینی در نامه‌ای، درستی اظهارات عمادالدین باقی را تایید کرد.[۳][۴][۵]
دکتر جمشید پرتوی، متخصص قلب و پزشک سید احمد خمینی نیز در ۱۰ دی ۱۳۷۷ در تهران و در منزل مسکونی‌اش کشته شد.[۵جا داشت برای رعایت آنچه صداقت و بی طرفی گفته می شود، اگر سایت تابناک امکان بررسی قتل احمد خمینی را نداشت، حدال دهان فرو می بست و دست خود مشارکت برای پنهان کردن یک قتل آلوده نمی کرد. البته سردار رضایی بلاخره یک روز باید خودش در مورد قتل چهار ترکمن توماج، مختوم ،واحدی و جرجانی توضیح بدهد. به امید آن روز

۱۳۸۸ بهمن ۱۰, شنبه

عکسی تاریخی از بنیانگزاران جنبش فدائیان خلق ایران در تبریز




تبریز همواره در جنبشهای آزادیبخش ایران نقش اساسی داشته است. در این تصویر قدیمی از درب ورودی دبیرستان دیانت احمدی چند تن از بنیانگزاران جنبش فدائیان خلق ایران ، کاظم سعادتی، صمد بهرنگی و بهروز دهقانی دیده می شوند. عکس بر گرفته از یک مجموعه خصوصی است

۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

یک راه حل برای بردن پیام جنبش سبز به میان مردمی که به اینترنت دسترسی ندارند

در بسیاری از شهرستانهای کوچکتر مردم به اینترنت دسترسی ندارند. با اینکه امکان ماهواره گسترده تر است ولی بهترین راه هنوز رساندن خبر به وسیله گفتگو یا به صورت کتبی است. اگر اطلاعیه را آنهایی که اینترنت دارند و امکان پرینت مهیاست یا به صورت دستی کپی کنند و به آدرسهایی به طور اتفاقی در شهرهای کوچکتر بفرستد یا در جاهایی که فکر می کنند امکان آگاهی از طریق اینترنت کم است مخفیانه پخش کنند و از گیرنده بخواهد که برای گسترش آگاهی و آینده بهتر این پیام را با به هر وسیله ای حتی با دست صد بار کپی کرده و به دیگران برساند. به فرض اگر شما برای صد نفر این پیام را بفرستید و از صد نفر چنین در خواستی کنید، حتی اگر 5 درصد هم به خواسته شما پیام مثبت دهند آنها هم به 500 نفر پیام را برسانند و به همین ترتیب 5 درصد از 500 نفر یعنی 25 نفر هر کدام صد تا کپی کنند تا همینجا 2500 نفر پیام شما را گرفته اند. این کار را دوستان خارج از کشور نیز به وسیله پست می توانند انجام دهند. لطفآ آدرسها انفاقی انتخاب شده باشد

این پیشنهاد دوستان اهمیتش در این است که تلاش دارد پیام را از عرصه اینترنت به عرصه واقعی ببرد. ممکن است دوستان مقیم خارج از کشور چندان برایشان قابل درک نباشد که چطور ممکن است کسی به اینتر نت دسترسی نداشته باشد ولی دوستان باور کنید حقیقت دارد و اکثریت عظیمی از خانواده های ایرانی اصلآ و ابدآ به اینترنت دسترسی ندارند

۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

عراق را آمریکا اشغال کرد و ایران را عراق

هزاران شهید و معلول جنگ روی دست ملت ما ماند ولی عراقیها گرچه با جنگ نتوانستند ولی در در روزگار صلح بر همه چیز این ملت که همان قوه قضا و دادگستری اش باشد تا قوه مقننه یا نیروهای سپاه خیمه زدند و پرچم برافراشتند. آن یکی عراقی که شاهرودی نامش کرده بودند و هرگز از کنار شاهرود هم عبور نکرده بود می رود و جایش را این آقای لاریجانی از نوع نجفی اش می گیرد. . از این قوه بسیار حساس که بگذریم چند سردار سپاه می شناسید که متولد شهرهای ایران باشد و از نجف و کربلا نیامده باشد؟ بسیاری از متولدین عراق در پستهای بسیار حساس در جمهوری اسلامی خدمت که چه عرض کنم مزدبگیری می کنند. احتمال اینکه بعضی ها از عراق هم مزدی دریافت کنند بسیار است. این را می توانید از خانه های مجلل آنها ببینید که حقوق آن هم از نوع چربش از چند جا می رسد. خانه های مجلل در بالای شهر هر کجا که لنگ و زیر شلوار روی بالکن اش آویزان بود و یک آفتابه ته باغ بود می توانید حدس بزنید که صاحبش متولد کربلا یا نجف یا از گدایان سابق سامره است. با این همه پول باد آورده به جای آویزان کردن زیر شلواری مامان دوز روی نرده های بالکن نمی روند یک خشک کن بخرند . یعنی اینجوری بیشتر حال می کنند و زیر شلواری پرچم هویتشان است. به بر و بچه های عراقی قصد توهین ندارم و منظورم این مزدبگیران جمهوری اسلامی هستند که همه جا از قوه قضائیه تا قوه مقننه و نیروهای مسلح ریاست می کنند. دست عراقیها از ایران کوتاه باد

۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

محمد علی جعفری معروف به عزیز بی کله و شعبان جعفری معروف به شعبان بی مخ چه نسبتی با هم دارند ؟

سردار جعفری پاسخ دهد که چه نسبتی با شعبان جعفری معروف به شعبان بی مخ دارد؟ نام دو جعفری در دو کودتا یکی در ٢٨ امرداد سال ١٣٣٢ و دیگری در ٢٢ خرداد ١٣٨٨ نقش بسته است٠ اولی با بسیج اراذل و اوباش در سال ٣٢ و دومی با بسیج بسیجی و لباس شخصی و اراذل و اوباش در ٨٨ به غیر از اشتراک در نام اشتراکات دیگری هم دارند٠ هر دو آنها قادرند بدون اینکه نیازی به فکر کردن داشته باشند، عربده بکشند. هر دو آنها نامشان با کودتا گره خورده است٠ چرا کسانی همچون محمدعلی جعفری و شعبان جعفری این همه به هم شباهت دارند؟ آنها می توانند ٢ پسر از یک پدر باشند یا یک پسر از ٢ پدر! آنهامی توانند یک روح در ٢ بدن یا دو بدن در یک روح باشند و جای سردار فیروزآبادی هم بنشینند٠ این احتمال هم هست که سردار جعفری معروف به عزیز بی کله با سربار جعفری معروف به بی مخ هر دو از اعضای شبکه ا ن کبوتی وابسته به دول صهیونیستی امپریالیستی اسرائیل و امریکا و گویا نیوز باشند و حماقتشان ساختگی و حساب شده باشد٠